در روزهایی که نکبت و نحسی از سر و رویمان بالا میرود و به دلیل ویروس کرونا خانهنشین شدهایم، به ناچار دست به دامان سریالها شدهام؛ سریالهایی که حسرت دیدن بعضیهایشان مدتها به دلام مانده بود. راستاش خیلی وقت بود که میخواستم سریال مورنینگ شو (The Morning Show) را ببینم و برایم خیلی جذاب بود که بازی ریس ویترسپون در کنار جنیفر انیستون را تماشا کنم. این سریال مهمترین اثری است که اپل با آن وارد دنیای تولید محتوای ویدیویی شده است و از این جهت هم اثر مهمی است.
مورنینگ شو درباره چیست؟
مورنینگ شو همانطور که انتظار میرود، یک برنامهی صبحگاهی است؛ از همان دست برنامههایی که گفتوگو محور هستند و باید مهمترین اتفاقات روز دنیا را به شکلی پرانرژی و جذاب برای مخاطب تعریف کنند. از روی تیزرها به این جمعبندی رسیده بودم که قرار است چیزی شبیه به سریال اتاق خبر (The Newsroom) شبکهی HBO ببینم. خب از نظر ماهیت، مورنینگ شو خیلی شبیه به اتاق خبر هم هست. ولی هر دوی این سریالها به گونهای پیش میروند که اتفاقات شکلگرفته برای تیم اجرایی بر اصل داستان روایت خبر اولویت پیدا میکند.
داستان سریال مورنینگ شو بر مبنای جنبش می تو (MeeToo) شکل گرفته است. ولی نوع روایت و انتخاب بازیگرها کاری کردهاند تا این سوژهی خطرناک که هر لحظه ممکن است به دام تکراری شدن بیفتد، تا آخرین لحظه انرژیاش را از دست ندهد.
همانطور که گفتم، سریال ضرباهنگ درستی دارد و به مرور تند و تندتر میشود. طوری که در ۲ قسمت آخر دایم با خودت میگویی یعنی بعدش چه میشود؟ یعنی چه اتفاقی میافتد؟ و خیلی وقتها هم میبینی که سازندگان مورنینگ شو تلاشهایت را برای پیشبینی اتفاقات آینده شناسایی کردهاند و بهت رودست میزنند! در چنین مواقعی است که به خودت میگویی این مورنینگ شوی لعنتی عجب سریال خوبی است! یعنی نمیتوانی بینج نکنی!
راستاش را بخواهید، من فکر میکنم که مورنینگ شو داستان قانون جنگل است. داستان این است که گرگ باش تا بتوانی در کنار گرگها دوام بیاوری. یکی از شخصیتهای سریال به اسم کوری (Cory) هم در یکی از اپیزودها با اشاره به مستند سیاره زمین بیبیسی به درستی روی این موضوع صحه میگذارد. قرار است با داستان زنانی مواجه شویم که اتفاقات دردناکی را از سر گذراندهاند و باید با آنها همذاتپنداری کنیم. ولی میدانید کجای ماجرا سخت میشود؟ اینکه سریال در بعضی از قسمتها ماهرانه از بینندهاش میخواهد تا علاوه بر مظلوم، با ظالم هم همدردی کند و اینجا است که اوج هنر سازندگان به چشم میآید. قرار نیست داستانی تمام خاکستری از جنس آثار فرهای را ببینیم که شخصیتهایش نه تماما مثبت هستند و نه کاملا منفی؛ اتفاقا در این سریال خیلی راحت میشود خوب و بد را هم از تشخیص داد. ولی گاهی اوقات به خودت میآیی و میبینی که چیزی شبیه به سندروم استکهلم به جانات افتاده است!
عجایب مورنینگ شو
سازندگان برای راضی نگه داشتن بیننده حتی به خودشان هم رحم نمیکنند و آنجایی که لازم باشد، با بولدوزر از روی خودشان هم رد میشوند. مورنینگ شو در نهایت به دنیای هالیوود و شاید حتی دنیای رسانه یک ضربهی مهلک میزند. عجیب است، نه؟ اما عجیبتر آنکه سریال مطمئن است این دنیاها از چنین ضربههایی جان سالم به در میبرند. یعنی مطمئن هستند که با زیر سوال بردن خودشان، چیزی را از دست نمیدهند؛ اما اینکه در نهایت یک تجربهی جدید برای مخاطب خلق شود، بر هر چیز دیگری اولویت دارد. عجیب است که با نوشتن این جملهها یاد حرفهای رضا عطاران میافتم که میگفت «برای خنداندن تماشاچی حتی حاضر است شلوارش را هم پایین بکشد»! واقعا چه اشکالی دارد؟
شاید بتوان مورنینگ شو را از جهاتی به سریال وست ورلد (WestWorld) هم تشبیه کرد. وجه شباهت بین این ۲ سریال هم میتواند در شورش مخلوق علیه خالق باشد. برای تماشاچی مورنینگ شو این موضوع واقعا خوشایند است که زیردست در خودش این پتانسیل و انگیزه را میبیند که به ردههای بالادستی یورش ببرد و شکوه پوشالیاش را به سخره بگیرد. خیلی سخت است که بخواهم در این زمینه مثال بزنم؛ چون احتمالا اسپویلی اتفاق میافتد و موجبات نارضایتی را فراهم میکند. باید خودتان دیده باشید تا متوجه شوید که دقیقا از چه چیزی دارم حرف میزنم.
مجموعه خاص بازیگران سریال
از شما چه پنهان؟ من با سریال و بازیگراناش خیلی ارتباط برقرار کردم. ریس ویترسپون قضیه که کاملا جذاب است و در کنار جنیفر انیستون به خوبی دیده میشود؛ هرچند تصور قبلیام این بود که این کاراکتر معصوم احتمالا قرار است زیر سایهی انیستون قرار بگیرد. من از دیدن دعواهای لفظی و مشکلاتی که بر سر اجرای برنامه بین الکس (انیستون) و بردلی (ویترسپون) ایجاد میشد، واقعا لذت میبردم. رسیدن به مرز پختگی در بازی خود جنیفر انیستون کاملا مشهود است. احتمالا درست فکر میکنم که بعد از سریال دوستان، جنیفر انیستون در هیچ سریالی بازی نکرده و حالا به نظر من، بازگشتاش به تلویزیون دوباره تجربهی شیرینی را رقم زده است. جنیفر انیستون بازی روان و یکدستی را در قالب شخصیت الکس بازی میکند. کاراکتر الکس به اندازهی کافی پیچیده و چندبعدی است که بازی کردناش بتواند هر آدم باتجربهای را با چالش مواجه کند. اما به نظرم اوج بازی انیستون در مورنینگ شو آنجایی بود که الکس بر سر مشکلات مربوط به طلاق با دختر نوجواناش بحث میکند و کنترل رفتارش را از دست میدهد. آنجا دوباره میتوان شخصیت دیوانه و دوستداشتنی انیستون را به چشم دید و لذت برد.
اما بیشتر از این ۲ شخصیت، میتوان با چارلی و کوری ارتباط برقرار کرد. این نقشهای مردانه گاهی خیلی جذاب میشوند و حس دنبال کردن شخصیتها را در من بیننده برمیانگیزند. دوست ندارم جزئیات بیشتری را دربارهی بازیها بگویم و اگر هنوز سریال را ندیدهاید، دیدن مورنینگ شو را به تکتکتان توصیه میکنم. اگر هم که فصل اول را دیدهاید، باید خوشحال باشید که فصل دومی هم درکار است.کاش مورنینگ شوها در دنیا بیشتر شوند و این اتفاقاتی که الان درگیرش هستیم، دست از سرمان بردارند. آیا میشود؟
سلام مطالب خوبی در سایت شما خواندم موفق باشید
ممنون بابت معرفی
بلاگ خوبی دارید
امشب دانلود میکنم و میبینم