هنوز در کرمانشاه هستیم و داریم روز دوم تعطیلی بین دوره را سپری میکنیم. امروز روز عاشورا است و از همه جا صدای گوشخراش طبل و شیپور و این چیزها به گوش میرسد. متاسفانه نمیتوان برای تفریح جایی رفت و مجبور هستم از بیکاری لذت ببرم. همین میشود که بعد از تمرین گروهی اول صبح، کمی به موضوع خوب و بد و چیستی و چرایی وجود آنها فکر میکنم. این موضوع از آن سوالهای بنیادی است که ظاهرا جواباش برای همهی ما روشن است. اما واقعا نیاز است که کمی دربارهی آن فکر کنیم.
حالا چه شد که چنین فکری به سرم زد؟ داشتیم دربارهی موضوعاتی مثل اینجا بیرون صحبت میکردیم که ناخودآگاه برایم یک سوال مهم پیش آمد: اینکه آیا داشتن نگاه اینجا بیرون به زندگی، موضوعاتی مثل تمامیت و اصالت را نقش نمیکند؟ اصلا تمامیت و اصالت خوب هستند یا بد؟ مثبت هستند یا منفی؟
با وجود اینکه ما برای ادامهی زندگی نیاز داریم چیزها را به ۲ دستهی خوب و بد تقسیم کنیم، در همایش راهبری علی بابا خیلی روی این تاکید شد که نباید دید مثبت و منفی به وقایع داشته باشیم. این موضوع برای من خیلی عجیب و غیرقابل تصور است. تمام زندگیام اینطور بوده که چیزها را به چشم خوب و بد دیدهام و با تقسیمبندی آنها، امکان انتخاب را برای خودم فراهم کردهام. امروز یکی از تسهیلگران همایش که داشت راهنماییمان میکرد، میگفت که خوب و بدی وجود ندارد و نباید اینطوری به مسائل نگاه کرد. او ادامه داد که نباید به صورت طیفی به چیزها نگاه کنیم. مثالی که از زبان او شنیدم، این بود: ولخرجی و خساست، هر دو از یک جنس هستند و تنها فرقشان این است که دو انتهای یک طیف قرار میگیرند. باید از این طیف خارج شد و طور دیگری به مسالهی پول نگاه کرد؛ فارغ از هر گونه دغدغهی وسواسگونه. این حرف جالبی بود. ولی اینکه اصلا نباید خوب و بد را در نظر بگیریم، مسالهای است که هیچجوره توی کَتام نمیرود.
سوال من اینجا است که آیا واقعا میتوانیم از خوب و بد استفاده نکنیم؟ آیا میتوانیم تا این اندازه خودمان را از دنیای تعلقات رها کنیم که نیازی به گروهبندی پدیدهها نداشته باشیم؟ آنوقت برای رویارویی با چیزهای اخلاقی چکار میتوانیم بکنیم؟ مثلا موضوعی تحت عنوان «تجاوز» را اگر بد ندانیم، پس چطور باید به آن نگاه کنیم؟ من حس میکنم خوب و بد، پایههای تصمیمگیری ما را شکل میدهند و بدون آنها، قدرت تصمیمگیری ما از بین میرود. البته اگر هنوز اعتقادمان به اختیار انسان را از دست نداده باشیم.
نظر من این است که ما حتما به مفاهیم خوب و بد نیاز داریم و این احتیاج را نمیتوان یکشبه و با ادبیات راهبری نقض کرد.
منبع عکس کاور این پست، سایت Unsplash است و اعتبار عکس به عکاس آن Peter Forster تعلق میگیرد.
سللم مجدد، مطلب روز پنجم من رو به یاد مباحث زبان زندگی، الگوی ارتباط بدون خشونت، nvc که توسط مارشال روزنبرگ مطرح شده انداخت. در این نگاه همونطور که خودتون هم اشاره کردید قضاوت کردن برای تصمیم گیری استفاده میشه. اما چیزی که سعی میشه اصلاح بشه نحوه قضاوت کردن هست چون ما به هر حال نیاز به دستاویزی برای تصمیم گیری داریم. در این نگاه قضاوت اخلاقی نفی میشه مثلا گفتن و باور به اینکه خساست بد است یا خسیس بد است نفی میشه، چون این جملات به نوعی حکم کلی و جامع و قاطع میدن، اما قضاوت ارزشی… ادامهی کامنت »
مرسی که انقدر دقیق و خوب موضوع رو انتقال دادی.
من انقدر علمی بلد نیستم مطرح کنم. یاد گرفتم ازت.