همهمان تبلیغات را میشناسیم. بعضیهایمان بلد هستیم دربارهی آنها نظر بدهیم و بعضیهای دیگرمان هم از نگاه کردن به آنها لذت میبریم. ولی حرف من چیز دیگری است. یک نوع بیزنس مدل داریم که به اسم بیزنس مدل تبلیغات شناخته میشود. در این مدل کسبوکار، مبنا بر این است که جریان درآمدی شرکت یا سازمان بر اساس تبلیغات باشد. یعنی افرادی بیایند و برای پخش شدن تبلیغشان در رسانههای این بیزنس، یک مبلغی را پرداخت کنند. حالا یعنی چی؟ یعنی این افراد تبلیغدهنده صرفا به دنبال مکانهایی هستند که افراد زیادی در آن حضور دارند؛ حالا میخواهد صفحهی اول یک وبسایت باشد یا درون یک فیلم مستند یا حتی درون یک پادکست. جایش خیلی فرقی نمیکند؛ همین که جای شلوغ و پررفتوآمدی باشد برایشان کافی است تا دست به جیب شوند.
بیایید از یک سمت دیگر به موضوع نگاه کنیم. آنهایی که بلد هستند مکانهای شلوغ و پررفتوآمد بسازند، از این حقیقت اطلاع دارند که شلوغی برای تبلیغدهندهها جذاب است. آنها یک رسانه بر اساس بیزنس مدل تبلیغات میسازند و با کار شبانهروزی سعی میکنند تا یک مقدار مخاطب حداقلی برای این رسانه ایجاد کنند. سپس در مراحل بعدی که حسابی جا افتادند و کارشان گرفت، موقعیتهای تبلیغاتی مختلفی را در نظر میگیرند و آنها را به تبلیغدهندهها میفروشند. به همین سادگی. البته به این سادگیها هم نیست و ساختن چنین رسانههایی بسیار مشکل است. دستشان درد نکند که حداقل رسانههای باکیفیتی ایجاد میکنند. ولی من به شکل دیگری به قضیه نگاه میکنم.
این رسانهها ابتدا سعی میکنند تعداد زیادی چشم و گوش مفت به دست بیاورند و در مراحل بعد، این چشم و گوشها را به دیگران میفروشند. واقعا چیزی غیر از این نیست. صاحبان چنین رسانههایی دارند توجه ما را به دیگران میفروشند. ما در حالت عادی به حرف تبلیغدهندهها بهایی نمیدهیم؛ یعنی اصلا به حرفهای آنها گوش نمیدهیم. ولی وقتی این رسانهها که محبوب ما هستند به زور این تبلیغها را به خوردمان میدهند، چارهی دیگری جز دیدنشان و شنیدنشان نداریم. یک لحظه به این فکر کنید که وقتی تبلیغ یک سایت به صورت چسبان در سایدبار یک سایت قرار میگیرد و با اسکرول شدن هم کنار نمیرود، آیا میتوانیم نادیدهاش بگیریم؟ آیا هنگام دیدن یک برنامهی تلویزیونی یا یک پادکست جذاب، وقتی تبلیغ اسپانسر پخش میشود میتوانیم چشمهایمان را ببندیم و گوشهایمان را بگیریم؟ اینجا هم نمیتوانیم. ما داریم به نفع رسانهها بازی میکنیم و چارهای هم نداریم!
این مدل کسب درآمد از راه تبلیغات، به نوعی توهین به مخاطب است. مخاطبی که آمده و به شمای صاحب رسانه اعتماد کرده، میخواهد که از محتوای سایت یا رسانهی شما استفاده کند و اصلا به دنبال این نیست که تبلیغات دیگران را ببیند. اما شما سعی میکنید از همین راه پول دربیاورید. آیا این کار درستی است؟ آیا خود شما در جایگاه مخاطب راضی میشوید که به چنین شکلی مورد سواستفاده قرار بگیرید؟
بیایید با هم به این فکر کنیم که یوتوب دارد بر اساس همین بیزنس مدل تبلیغات کار میکند، اسپاتیفای هم همین کار را میکند. جانی هریس محبوب من هم از همین روش پول درمیآورد. از شما چه پنهان، من خیلی با این مدل پول درآوردن مشکل دارم. خیلی هم مشکل دارم! قبول دارم که از نظر مالی خوب است و کار هم میکند؛ ولی خیلی مدل ساده و پیشپاافتادهای است. هرکسی که درک مختصری از پول درآوردن داشته باشد، میتواند از این روش برای خودش درآمدزایی کند. این روش سالها است که دارد کار میکند و هنوز هیچ روش آلترناتیوی برای آن پیدا نشده است! واقعا چرا؟ چرا شرکتهای بزرگی مثل گوگل توانستهاند با سرمایهگذاری روی نمایش تبلیغات درون نتایج جستجو به درآمدهای هنگفتی دست پیدا کنند؟ چرا تمام شبکههای اجتماعی از قبیل فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و خیلیهای دیگر دارند بر اساس همین مدل کار میکنند؟ چرا هیچ مدل دیگری به وجود نیامده است؟ یعنی واقعا به آن فکر نشده است؟
راستی تا کی قرار است تبلیغات بهدردنخور را در سطح وب تماشا کنیم؟ تا کی گوگل قرار است به ما این حق انتخاب را بدهد که یا تبلیغات مرتبط با خودمان را ببینیم یا ترکیبی از تبلیغات مرتبط و نامرتبط را؟ چرا نمیتوان جلوی پخش تبلیغات اسپانسری را گرفت؟ چرا خیلی از سایتها نمیگذارند با استفاده از نرمافزارهای Adblockerاز آنها استفاده کنیم؟ تعداد سوالهایم زیاد شد؟ واقعا نیاز بود که این سوالها را بپرسم. هدفام این بود که بیزنس مدل تبلیغات محور را زیر سوال ببرم که امیدوارم برده باشم!
منبع عکس کاور این پست، سایت Factor-a است.