دورهی ۳ ماههی تابستان، زمان خوبی برای گذارندن کارآموزی است. این ۳ ماه میتواند زمان مناسبی برای یاد گرفتن کار در شرکتهای کوچک و بزرگ باشد و یک فارغالتحصیل را برای شروع زندگی کاری آماده کند. معمولا آنهایی که شروع به کارآموزی میکنند، تجربهی زیادی ندارند و همین موضوع باعث میشود تا کمی کلاه سرشان برود. این جوانهای باانگیزه به دنبال ثابت کردن خودشان هستند و میخواهند توان و انرژی زیادشان را به رخ دیگران بکشند. همین میشود که خیلی زیاد کار میکنند و میخواهند کارشان به هر شکلی دیده شود. ولی یک لحظه صبر کنید. آیا کارفرمایانی که درخواست کارآموزی میدهند هم قصدشان پیداکردن استعدادهای تازهنفس است؟ آیا این شرکتها میخواهند کمکی به اشتغال جوانها بکنند و نفعی به جامعه برسانند؟ اینجا است که باید کمی شک کرد. اگر در طول تابستان فضای لینکداین و سایتهای کاریابی را بررسی کنید، خواهید دید که آگهیهای جذب کارجو و کارآموز از در و دیوار این سایتها بالا میرود. دلیل این همه شور و اشتیاق از سمت شرکتها برای برگزاری دورهی کارآموزی چیست؟
اگر در طول تابستان فضای لینکداین و سایتهای کاریابی را بررسی کنید، خواهید دید که آگهیهای جذب کارجو و کارآموز از در و دیوار این سایتها بالا میرود
به نظر من و خیلیهای دیگر، جواب این سوال ساده است: شرکتها به دنبال نیروی کار ارزان میگردند. البته دربارهی همین ارزان هم میتوان بحث کرد؛ زیرا خیلی از آگهیها به صراحت بیان کردهاند که در این دوره خبری از حقوق و مواجب نیست و باید در راه رضای خدا برای آنها کار کنید. پس بگذارید جملهام را اصلاح کنم: شرکتهایی که کارآموز میگیرند، به دنبال نیروی کار رایگان میگردند. به همین دلیل حتی ممکن است کارهای بیارزشی از قبیل جاروکردن را هم به کارآموز بدبخت واگذار کنند. برای خیلی از شرکتهایی که دورهی کارآموزی برگزار میکنند مهم نیست که آیا قرار است چیزی به کارآموز یاد بدهند یا خیر. خیلیهایشان حتی برنامهی مشخصی برای زمان حضور کارآموز درون شرکت طراحی نمیکنند. آنها اول کارآموز میگیرند و بعدا تازه به فکر میافتند که چه کاری را به او بسپارند. این اتفاق خیلی دردآور است و بلاتکلیفی به وجود آمده برای کارآموز را به هیچ وجه نمیتوان توجیه کرد.
برگزار کردن دورهی کارآموزی اصولی دارد و همینطوری الابختکی نمیتوان چند نفر جوان را جذب کرد. جذب که چه عرض کنم؟ جوانها را در کارآموزی به بیگاری میبرند. آخر دوره اگر از کارآموزها بپرسی در طول این چند وقت چه چیز جدیدی یاد گرفتهای، خیلیهایشان حرف مهمی برای گفتن ندارند. چون واقعا کار مهمی به آنها سپرده نشده است. تازه از استخدام هم که خبری نیست. انگار فقط آمدهای که خدمتی برسانی و بروی به امان خدا که پشت و پناهت باشد. همین!
حالا اگر شرکتهای کوچک و دفترهای غیررسمی از این کارها بکنند میگویی حرجی بر آنها نیست. توقعی هم نمیتوان ازشان داشت. اما من خودم شاهد بودهام که شرکتهای عظیم ایرانی کارمندانشان را بیرون کردهاند تا جای آنها را با کارآموز پر کنند. آن هم با این توجیه که جوانترها دستمزد زیادی نمیخواهند و حاضر هستند بیشتر از باتجربهها کار کنند. التفات میکنید؟ این شرکتها به دنبال کار بیشتر و هزینهی کمتر هستند. این یک اصل در بیزینس است که مخارج را پایین بیاوری و خروجی بیشتری داشته باشی؛ به نوعی میتوان جذب حداکثری و دفع حداقلی را اینجا هم مشاهده کرد. بازارکار بیرحم است عزیزان من و این را باید فهم کرد. مراقب کارآموز-بگیر-نماها باشید!
منبع عکس کاور این پست، سایت GettyImages است. عکس را نخریدهام. به هر حال ارزش و اعتبار عکس به همین سایت تعلق میگیرد.