درباره اینکه باید به رهبری فکری (Thought Leadership) برسید، خیلی حرف زده میشود. لااقل در بین جوامع خارجی خیلی میشنویم که باید برای پیروانتان تبدیل به یک رهبر فکری شوید. ولی منظور از این حرف چیست؟ منظور از رهبری فکری این است که شما بتوانید به سوالهای مخاطب هدفتان جوابهای درست و سنجیده بدهید. نه اینکه مطابق میل و سلیقهی خودتان جواب بدهید؛ بلکه به آن شکلی که مخاطب از شما انتظار جواب شنیدن را دارد.
رهبری فکری به عنوان یک استراتژی محتوا
خیلی قاطعانه میتوان گفت که رسیدن به رهبری فکری به نوعی یکی از استراتژیهای بازاریابی محتوایی است. کافی است مطلبی درخور و ارزشمند را به مخاطبتان بدهید و در این راه ثابتقدم باشید. با این کار خودتان را به عنوان یک مرجع موثق معرفی و به دیگران ثابت میکنید که لیاقت رهبری فکری آنها را دارید. با این کار هم دارید برند قویتری برای خودتان میسازید و هم یک بازاریابی زیرپوستی انجام میدهید. بعد از این کار، مخاطب شما را به عنوان برندی ذهناش ثبت میکند که خیلی کاردرست است و چیزهای باارزش زیادی برای ارائه کردن دارد.
لازم است که در این راه پا روی امیالتان بگذارید و به عنوان یک برند، تنها دربارهی محصولات خودتان حرف نزنید. یعنی بهتر است اصلا دربارهی محصولات خودتان حرفی نزنید. خیلی عمومی صحبت کنید و تنها خودتان را نبینید؛ بلکه مشتری و نیازهای او را مدنظر قرار دهید و ببیند چه چیزی در نهایت به نفع مشتریتان است. این تکنیک در بازاریابی B2C خیلی موثر واقع میشود.
از طرفی در بازاریابی B2B هم به دلیل اینکه مراحل تصمیمگیری خیلی کندتر انجام میشوند و افراد تصمیمگیرندهی زیادی دخیلی هستند، بهتر است رهبری فکری را به عنوان یک استراتژی بازاریابی محتوایی در این سکتور مدنظر داشته باشید. درست است که این روش رهبری فکری خیلی دیر جواب میدهد؛ ولی جواب دادناش در درازمدت میتواند آثار ماندگاری برای شما و برندتان داشته باشد.
چه چیزهایی را باید رعایت کنید
دقت داشته باشید که با زور زدن و تلاش کردن برای اینکه تبدیل به رهبری فکری شوید، لزوما به جایی نمیرسید. مردم باید شما را به این عنوان قبول داشته باشند و به نوعی Top of Mind شان باشید. باید خالصانه تلاش کنید، هر چه برای عرضه کردن دارید را در طبق اخلاص بگذارید و به مشتریهایی که لزوما هم قرار نیست مشتریتان شوند، ارائه کنید.
رسیدن به رهبری فکری، منجر به ایجاد اعتماد میشود. همهی مردم دوست دارند پولشان را به کسی بدهند که باسواد و باشخصیت است. با تبدیل شدن به رهبری فکری، شایستگی لازم برای دریافت سرمایههای مردم را به دست خواهید آورد.
فقط هم نباید گویندهی محض باشید. برای اینکه تبدیل به یک رهبری فکری شوید، باید به میان مردم بروید و در عمل این موضوع را ثابت کنید. استفاده از پتانسیل بالای شبکههای اجتماعی در این زمینه غوغا میکند. هم سمت پسیو قضیه را تقویت کنید (یعنی از خودتان حرف بزنید) و هم به صورت فعالانه با مردم بحث و گفتوگو کنید (یعنی با مردم گفتوگو کنید). برای اینکار میتوانید از ساختن فرمهای اینترنتی و جمع کردن نظر مردم هم استفاده کنید.
برای اینکه تبدیل به یک رهبری فکری شوید، باید به میان مردم بروید و در عمل این موضوع را ثابت کنید.
تا میتوانید سوال دربیاورید و دربارهی موضوعاتی که مد نظرتان است، سوالهای کاربردی پیدا کنید. بعد با جواب دادن به تکتک این سوالها میتوانید شایستگی خودتان برای رهبری فکری را ثابت کنید و امتیازهای ارزشمند به دست بیاورید.
به آینده فکر کنید و بلندپروازیهایتان را به تصویر بکشید. مشتریتان باید ببیند که شما تنها محدود به زمان حال نیستید و نیمنگاهی به آینده هم دارید. این اتفاق، زمینهچینی فوقالعادهای در ذهن آنها انجام میدهد و شما را به رهبر فکری درون ذهن آنها تبدیل میکند.
تمرکز خودتان را به رخ بکشید و از منحرف شدن پرهیز کنید. مشتریهای به دنبال رهبرانی هستند که در یک زمینه قوی هستند و تا ته آن موضوع را رفتهاند. سعی کنید در تمام انواع محتوایی که تولید میکنید (بلاگ پست، پرس رلیز، سخنرانی، گست بلاگینگ و …) این رویکرد را حفظ کنید و نشان دهید که همواره به چه هدفی فکر میکنید.
فرمول مشخصی نداریم
اینهایی که مطرح کردم، تنها بخشی از چیزی بودند که میتوان به سمتاش حرکت کرد. مشخص است که رهبرها از فرمول مشخصی برای رسیدن به موقعیت رهبری تبعیت نمیکنند. این موضوع دربارهی رهبری فکری هم صدق میکند. بگردید تا راه یا راههای اختصاصی خودتان برای رسیدن به چنین جایگاهی را پیدا کنید و از منافع آن لذت ببرید.
منبع عکس کاور این پست، سایت Unsplash است.