یکی از چیزهایی که جدیدا زیاد به آن فکر میکنم و تا حدودی هم اذیتام میکند، این است که چرا خانمها دستکم گرفته میشوند. میخواهید اسماش را بگذارید شوی روشنفکری محمد سماک؟ لطفا این کار را نکنید. این دغدغه برای من وجود دارد و اصلا هم ادای چیزی را درنمیآورم. توی ایران خودمان که میدانیم وضع خوب نیست؛ اما کشورهای اروپایی هم وضع چندان بهتری ندارند. آنها هم هنوز بر سر مسایل سادهای مثل داشتن حقوق و دستمزد برابر بین زن و مرد درگیر هستند و تا به حال هم نتیجه نگرفتهاند. ولی حالا چه اتفاقی افتاده که من دارم از این مسایل حرف میزنم؟ بیایید برایتان تعریف کنم.
چند وقتی هست که دارم پادکست فردوسیخوانی امیر خادم را گوش میدهم و قبلا هم دربارهی علاقهام به آن حرف زدهام. اما در تمام مدتی که به سخنان جذاب آقای فردوسی گوش میدهم، این فکر با من هست که چرا انقدر خانمها در داستان کمرنگ هستند؟ به غیر از شهرناز و ارنواز، تهمینه و رودابه، گردآفرید و تعداد اندکی دیگر، چند زن بانفوذ در شاهنامهی به این عریض و طویلی هست؟ چرا این خانمها کار خاصی در داستان نمیکنند و اگر هم میکنند، مشغول شهرآشوبی و فتنهگری و کارهای اینچنینی هستند؟ واقعا نوع نگاه جامعهی تاریخی ایران این شکلی بوده است؟
به غیر از شهرناز و ارنواز، تهمینه و رودابه، گردآفرید و تعداد اندکی دیگر، چند زن بانفوذ در شاهنامهی به این عریض و طویلی هست؟
همزمان با اینکه تصمیم گرفتم در مورد کمرنگی نقش خانمها صحبت کنم، شمارهی جدید هفتهنامهی شنبه به دستام رسید که عکس ثنا خالصی را روی خودش داشت. این اتفاقِ خوشحالکنندهای است که یک خانم توانسته به چنین جایگاهی برسد. واقعا خوشحال هستم که خانمها هم توانستهاند در چنین وضعی همت کنند و خودشان را بالا بکشند. اما همین خوشحالی بلافاصله برایم ناراحتکننده میشود. حقیقت به سرعت توی صورت آدم کوبیده میشود که ببین! ببین که داری از روی ترحم برای خانمهایی که به جایگاهی میرسند، ادای شادی را درمیآوری! اگر یک مرد به چنین موقعیتی دست پیدا میکرد، باز هم تا این اندازه خوشحال میشدی؟ یعنی این نابرابری فرصتها بین زن و مرد است که تو را مجاب کرده تا خوشحال باشی.
منطقام اشتباهی است؟ آن هم با در نظر گرفتن اینکه خانم خالصی یک کامیونیتی برای خانمها تشکیل داده است که هیچ مردی را تویش راه نمیدهد؟ اینکه در موقعیت فعلی هم ترجیح میدهد فقط با خانمها رابطه داشته باشد، ادامهی همان مسیر قبلی خودمان نیست؟
اصلا این را بگذاریم کنار. همین چند روز پیش بود که یک اتفاق بزرگ در جامعهی ورزشی ایران رخ داد و خانمها بعد از مدتها تلاش مدنی توانستند وارد ورزشگاه شوند. شاید هم مسئولان ورزش ایران بعد از مدتها فشار جامعهی داخلی و بینالمللی و البته زیر فشار تهدید به تحریم از سوی فیفا ناچار شدند خانمها را به ورزشگاه آزادی راه بدهند. دلیلاش هر چه که بود، بالاخره توانستیم شادی سرکوبشدهی بخش غیرقابل انکاری از جامعهمان را درون ورزشگاه ببینیم. قبول است که نقش مسئولان در حرام دانستن این کارِ حلالتر از حلال قابل انکار نیست. اما خودمانیم؛ چند نفرمان توی ذهنمان هنوز فکر میکنیم که جای خانمهای توی ورزشگاه نیست و در حضور خانمها نمیتوان به بستگان اناث جناب داور ادای احترام کرد؟
عجیب است که وقتی تصمیم گرفتم دربارهی سهم خانمها از جامعه و نقش آنها در امور بنویسم، از در و دیوار برایم مثال و سوژه برای صحبت کردن میبارید. مثال دیگری که به ذهنام میرسد، به یکی از گفتگوهای یووال هراری برمیگردد. نویسندهی کتابهای انسان خردمند و انسان خداگونه در جریان گفتگویی که با خانم ناتالی پورتمن داشته، خیلی اتفاقی به این موضوع اشاره میکند که نمیداند چرا خانمها به نوعی از جامعه کنار گذاشته شدهاند. ناتالی پورتمن که یک بازیگر اسکارگرفته است و از روی صحبتهایش میتوان فهمید که انسان روشنی هم هست، حرف هراری را قطع میکند و میگوید که او یک نظریه در اینباره دارد. پورتمن میگوید این خانمها هستند که تولید مثل را انجام میدهند و آقایان میخواهند کنترل این کار را در دست داشته باشند. یعنی میخواهند با ابزار خودشان و به اختیار خودشان این کار را کنترل کنند و به همین دلیل است که خانمها را محدود میکنند. البته این دقیقا آن چیزی نیست که ناتالی پورتمن به زبان آورد و من صرفا دارم حرفهای او را به زبان خودم بازگو میکنم. اصل این حرف هر چه که باشد، حرف نادرستی به نظر نمیرسد و میتوان به آن فکر کرد.
واقعا چرا با وجود سر آمدن دوران اندرونی و بیرونی، در ذهنمان هنوز هم خانمها را در اندرونی میبینیم؟ چرا بین تواناییهای مردان و زنان فرق قائل هستیم؟ این طرز تفکر از کجا آب میخورد؟
منبع عکس کاور این پست، سایت Unsplash است.